Sunday, April 30, 2006

حکایت ٣٢




+آتش عشقم هر لحظه بر افروخته تر میشود و شبها برایم طولانی تر میگردد ، تمام انگیزه من برای ادامه زندگی فقط تو هستی و می خواهم جائی باشم که فقط تو هستی و آسوده درآغوش گرم و پر از مهرت تا قیامت غرق شوم ،در خوشی ها و در ناملایمات و سختیها وفادار در کنارت بوده و خواهم ماند ،روزها با تو زندگی را پر از قشنگی میبینم و شبها به یادت خوابهای رنگین میبینم،قلب مجنونم فقط یک معشوق دارد و آن تو هستی و یک احساس پاک که فقط برای تو هست توئی که همه زندگیم هستی همدم من ... ,عشق و همدم زندگیم تا قیامت عاشقتم.....

Tuesday, April 11, 2006

حکایت٣١




+طنین اندازاست زمزمه های عاشقانه در شبانگاهان و صبحگاهان همچو تندر،همچنانکه به چشمان پرمحبت و زیبایت مینگرم تو را در آغوش میگیرم و تمامی حرکات تو را احساس میکنم و صدایت همیشه گرم و پر از محبت است چون که تو تنها بانوی زندگیم هستی ودر همه لحظات زندگی عاشقانه در کنارت بوده و هیچگاه تنهایت نخواهم گذاشت همدم زندگیم..
همدم من عاشقانه دوستت دارم عشق من .......

Sunday, April 02, 2006

حکایت ٣٠




+هرشب با خیال تو به خواب میروم و هر صبحگاهان با خیال تو از خواب بیدار میشوم ،همه لحظات زندگی من با فکر تو جاریست از همه سدها و دیوارها میگذرم تا دراعماق لحظه های با تو بودن گم شوم ، شبهای بی تو بودن باد آن چنان می وزد که از سرما، جسم من در بستر یخ میزند،با وجود تو تنهائی و یاس و نا امیدی از من دور گشت با وجود تو دیگر کمبود محبت را احساس نمی کنم ، قلب من در هر زمان و مکان خواهان توست این قلب عاشقم برای همیشه برای توست ، در میان ظلمت شبهای غم چراغ قلبم چشمان توست ،در کنارم برای همیشه آسوده باش و همدم دستان من فقط دستان پر مهر توست ، عشق من با وجود تو خوشبخترین مرد روی زمین هستم . مونس و همدمم عاشقانه دوست دارم و عاشقت هستم .....