Wednesday, March 28, 2007

حکایت ٥٣




+ در تمام عمرم آشنایی با تو زیباترین و با احساس ترین حادثه زندگیم بود و هست ،روزی که چشمان پر از محبتت قلبم را به لرزه در آورد و شعله های عشق را شعله ورساخت ، نام و نشانم تویی جانم در مقابل تو سر تا پا سرشاراز هیجانم ، آموختم از لاله های عاشق، دوست داشتن را که در من جاودانه کاشتی ، مونسم همه زندگی من تو هستی ....

+ خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشـــا راهی که پــایــانش تو باشی
خوشــا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی

+ نوروز ١٣٨٦ بر همگان خجسته و فرخنده باد .