Saturday, December 29, 2007

حكا يت ٦٣




+بي تو خراب و ويرانم ، بي تو غمگين و در عذابم ،با هر بها نه اي نامت را تكرار ميكنم . تو تسكيني براي قلب عاشقم تو روح غزل هاي مني اي زيباترين وقتي كه تو نباشي از من جزء كوهي در فرسايش و رو به مرگ چيزي باقي نمي ماند، اونقدراز تو ميگويم كه از اسم تو در آسمانها رنگين كمان تشكيل گردد تو عمر من هستي، دم و بازدمم فقط تو را فرياد ميزند، تو هواي تازه زندگي هستي كه در قصر قلبم نشستي ، مونس زيبايم دوست دارم ...

Friday, December 07, 2007

حكايت ٦٢




+صداي دلرباي تورا به گوش دل ميشنوم چرا كه جسم و جان من از هواي تو سرشار است همواره از خداي خود جان مي طلبم تا صداي خنده هاي زيبايت را لحظه به لحظه بشنوم ، با تو به اوج ميرسم با تو به انتهاي عشق در اين سراي بي كسي ها تويي همه اميد زندگي تويي همه هستي من ، اي خوب من اي بهتر از جانم ، اي تو صفاي زندگي و معناي زندگيم ،‌مونسم عاشقانه دوستت دارم .