Sunday, February 14, 2010

حکایت٧٩



+ تویی فقط در همه لحظه هام ،با وجودگرمت هیچ گاه احساس تنهایی نمی کنم در زمستان قلب من تو شدی بهارم ،عشق تو گشته همه افکارو روزگارم ای عشق با تو هستم و با تو می مانم برای همیشه عشقا هرگز ازدلم هرگز جدا نمی شوم ،تورا با همه دل و جونم میخواهم با تو من دیوانه هستم ،وقتی کنارم هستی من همه دنیا را دارم وقتی نباشی مثل ابرها می بارم با بودن تو غمها جدا گشته از وجود و روحم مونسم.

+ من ازعمق وجودم و از پس كوچه هاي روح و جانم و از جوي هاي جاري به قلبم دوستت دارم .عشق مهربونم با همه وجودم روز عشق را به تو هستي و مونس زندگيم تبريك گفته و عاشقانه دوست دارم و پرستشت ميكنم

Saturday, January 23, 2010

حکایت ٧٨



+ از کنج دیوارهای خاکستری با چشمهای غم آلود ودل کویری زمانی که قدم بر قلبم گذاشتی بیرون آمدم و در چنین روزی قلب کویرم را سیراب کردی با حضور تو زیبا گشتم توان پروازیافتم،تو نوری هستی که هیچگاه و هیچ زمان خاموش نخواهی شد،با تو من گلستانی هستم پر از طراوت زیبا بدون تو من برای همیشه خاموش میگردم،بگذشت یکسال دگر سالی سرشار از تبلور عشق و آرزوهای شیرین و فراموش ناشدنی در دفتر خاطرات عشق برای همیشه حک گشته است.
دوست دارم قد تمام عاشقی ها مونسم .

+دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست

Thursday, December 24, 2009

حکایت ٧٧



+ از وقتی که رفتی بی قرارم از زمانی که رفتی به هم ریخته ام و بی تو قادر به فکر کردن و انجام هیچ کاری نمی باشم ،بی تو همچون شیشه شکستم و خرد گشتم و صدای شکستنم همه فضا را پر نموده است بی تو هرگر نمی تونم خودم را بیابم زندگی همانند زندانی تاریک و سیاه گشته بی تو با این دل خونه خرابم چه کنم ،هرشب خواب چشمهای زیبایت را می بینم تنها تو هستی تعبیر خواب من،بی تو نفس کشیدن دشوارودشوارترمیگردد،چشمانم همیشه ابری و بارانی هست بی تو من تکیه گاهی ندارم بی تو من صدف شکسته هستم بی تو احساس آرامشی ندارم . مونسم با همه وجودم دوست دارم.

Saturday, August 08, 2009

حکایت ٧٦



+ در شبهای تار برای این دل تنها و غمگین توتنها نور روشن من هستی، در تمام مدت فقط تو را فریاد میزنم چقدر سخت هست ثانیه های بدون تو ، زمانی که در کنارم نیستی قلبم از جای کنده میشود خونه از گریه پر هست از وقتی که رفتی چشمانم همچون باران میبارد هردم برای برگشتن تو رو به آسمانها میکنم دلم تنگ هست و از دلتنگی دیوانه گشتم نمی دونی چه بر من و قلب بیقرارم میگذرد، با تو من جان میگیرم ... مونسم دیوانه وار دوست دارم

Friday, February 13, 2009

حكايت ٧٥



+در درياي طوفاني در قايقي شكسته در تاريكي مطلق گرفتار بودم و به هر سويي امواج خروشان مرا مي كشاند ، تو آمدي و با قايق محبت و عشق مرا نجات دادي و با خود به سرزمين عشق بردي ، بر من روح زندگي و عشق را دميدي و گل زيباي عشق را در قلبم كاشتي گلي كه هيچگاه پژمرده نمي گردد تويي ستاره درخشانم، تويي گل زيبايم ، از عمق وجودم و از پس كوچه هاي روح وجانم واز جوي هاي جاري به قلبم دوستت دارم، عشق مهربونم روزعشق را به تو ستاره درخشان زندگيم تبريك گفته و عاشقانه دوست دارم .

Monday, January 26, 2009

حكايت ٧٤




+با تو من باغي از بهار شدم از كنج ديوارهاي سياه و خاكستري از پس چشمهاي هميشه ابري و دل كويري بيرون آمدم تو با حضورت در چنين روزي قلب كويريم را سيراب نمودي و با تو من زيبا گشتم و قدرت پرواز يافتم ، تو نوري هستي كه هيچگاه در زندگيم خاموش نخواهي شد با تو من به اوج رسيدم با تو من جنگلي هستم سرسبز، گلستاني هستم پر از گل، بي تو من شمعي خاموش و خزان ريزان و سرد و غمگينم ، يكسال ديگر بگذشت سالي كه سر شار از تبلور نور عشق و اميد و آرزوهاي به ياد ماندني در برگ خاطرات دفترعشق و زندگي افزوده گرديد خاطراتي بسيار شيرين و دلچسب و فراموش نشدني .
مهربونم همه هستي من عاشقانه دوست دارم

Sunday, January 04, 2009

تولدت مبارك



+بدون تو خورشيد ديگر در نمي آيد و زندگي براي هميشه تاريك و سرشار از غم هست برايم اي همدم من بدان كه ثانيه برايم بي تو باز مي ايستد تپش هاي قلبم ديگر شنيده نمي گردد تاريكي همه وجودم را در برمي گيرد اگرتو نباشي زندگي هيچ معنا و ارزشي برايم ندارد و بدون تو من ميميرم طنين صدايت ، آواز تپش هاي قلبت زيباترين و قشنگترين صداي زندگي من هست ، اي همه هستي من دوست دارم .

+زيباترين صدا فقط صداي تپش قلب تو هست و با شكوه ترين روز ،روز تولد تو هست روز تولد تو روز ميلاد عشق پاك هست شب ميلاد تو شب ارمغان زيبايهاست اي همه هستي من تولدت مبارك