Monday, February 27, 2006

حکایت٢٣




+هنگامیکه صدای مهربانت را میشنوم ،هنگامیکه مرا فرا میخوانی و بالهائی را که برای پرواز به من بخشیدی باز میکنم و به سویت به پرواز درمی آیم ،هنگامیکه مرا می نگری آسمان را میتوانم لمس کنم و نفسی میکشم و احساس میکنم که زنده هستم ،عشق من عاشقت هستم و عاشقانه دوستت دارم ....