Friday, February 10, 2006

حکایت ٢١



+ مهربانم امدم عاشقانه تا در کنارت بمانم تا برایت بمیرم ، امدم تا انکه باشم تکیه گاهی برای خستگی هایت ای گل زیبای من ، مهربان من در چشمانم نگاه کن تو مرا از من جدا کن ،و مرا با محبت و عشق اشنایم کردی، بر چشمان تو سوگند در تمام مُلک هستی اولین عشقم توبوده و هستی و آخرین عشقم هم تو هستی،و همچون ستاره سر زدی در شب تنهائیم عشق من ،همچون باران بهاری حریم شوره زار و کویرم را سیراب کردی بانوی من ، مهربونم همیشه و در همه جا عاشقانه در کنارت هستم و تا ابد همانند کوهی استوار پیش تو تا اخرین لحظه مرگم خواهم ماند فرشته زیبای من ، عشق من عاشقانه دوستت دارم .