Monday, January 30, 2006

حکایت نوزدهم




+انگاری همین دیروز بود که وقتی در یک شب سرد زمستانی و برفی احساسی را که درونم بود را به او بگویم، احساسی که لحظه به لحظه بر شدتش افزوده میشد زمانی که توانستم احساسم را برایش پس از کلی لکنت بیان کنم گوئی که داشتم متولد میشدم تولدی که بسیار شیرین تر و زیبا تر از تولدی بود که به جهان هستی چشم گشودم ،و تا وقتیکه نفس در بدنم هست هیچ وقت فراموش نمیکنم آن لحظه بسیار شیرین زندگیم را لحظه ای که زندگیم مسیر دگرگونی را شروع نمود، چند روز پیش در کنار یار و مونس زیبایم این تولد را جشن گرفتیم جشنی که یاد آور همان شب زمستانی زیبا بود و در همان شب هم و در همان موقع که احساسم را بیان کرده بودم بارش زیبای برف همه جا را سفید پوش میکرد و حال و هوای خاصی را برآن لحظه می بخشید حال و هوائی که هیچ کس را قادر به درکش نمیباشد به جزء او ،اوئی که همه زندگی از اوست و اگر من که الان اینجا هستم و پر از امید،و اعتماد بنفس بالائی راکه توانستم کسب کنم و زندگیم رنگ و بوی زیبائی گرفت همه از لطف و کرامت و بزرگواری او بوده و هست ،آری مونس و همدم من همه زندگی و همه هستی من، تو هستی بی تو زندگی برایم بی ارزش و نفس کشیدن هم برایم بی معنی هست ،عشق من عاشقانه دوستت دارم و با همه وجودم میپرستمت.

+در خبر ها آمده بود که سازمان هواپیمائی کشور درخواست پرواز مستقیم از تهران به نیویورک و لس آنجلس را از آمریکا کرده است ،جالب هست این درخواست، اگر هم امریکا نسبت به این درخواست جواب مثبت بدهد با کدام هواپیما این مسافت طی خواهد شد ؟

+دیروز بحثی با یکی از آشنایان همکارم پیش آمد این شخص آدمی هست که به خانمها هیچ وجه حق و حقوقی قائل نیست و زن را موجودی ناقص العقل میدانست و زن را موجودی که فقط در آشپزخانه و دائما هم در حال رخت شستن و سایر مسائل .. میدانست، کم نیستند از این قبیل افرادی که چنین طرز تفکر پوسیده و نا سنجیده ای دارند و باید به این افراد گفت که وقتی این حرف را میزنند آیا مادر خودشان زن محسوب نمیکنند؟ بهتر هست اینگونه افراد کم خرد ومتحجر به اطرافشان بطور دقیق نگاهی بیاندازند تا قدرت و کامل بودن زنان را در تاریخ و هم در زمان معاصر ببینند .