Friday, July 28, 2006

حکایت ٣٩




+ مونسم عشق با تو برایم معنا پیدا میکند و بی تو نه عشق معنا دارد و نه اینکه بودن من ارزشی دارد،در گوش ات زمزمه میکنم واژهایی بسیار قدیمی و زیبا که فقط و فقط تو بشنوی چون تمام این واژه های زیبا و پر معنا برای تو میباشد، همیشه روشنایی ات خواهم بود و بسیار تابان در چشمانت عزیزم ، زمانی که لبخند بر لبانت نقش می بندد دنیا من زیبا میگردد و معنا می یابد.....

+ تو بدری وخورشید تورا بنده شده ست
تـا بندهء تو شده ست تـــابنده شده ست
زان روی کـــه از شعـــاع نـور رخ تـو
خورشید منیر و ماه تــابنده شده ست.....