Friday, November 25, 2005

حکایت هشتم



+ ای که در دلم طوفان انگیختی
تو مرا از نو به عشق آمیختی
ای دو چشمت
رنگ دشت سوخته
آتشی در جان من افروخته
رخت عشقی بر تن عریان من
بوسه هایت نم نم باران من
باز کن آغوش خود ای همنفس
بی نیازم کن دگراز همه کس
تا بگویم راز عشق در گوش تو
حل شوم در گرمی آغوش تو
ای که طوفان دردلم انگیختی
تو مرا از نو به عشق امیختی
ای نفسهایت نسیم سبزه زار
سقف خانه پر شد از عطر بهار
در حریم بستر سوزان تن
می تپدچون قلب تو بر قلب من
می شکافت پوست من از شور عشق
می طراوت از نگاهم نور عشق
میدود خون در رگ با شتاب
از تب داغ تنم در التهاب
می فشارد قلب من را اسم تو
جسم من جاری شده در جسم تو
ای نفسها یت نسیم سبزه زار
سقف خانه پر شد از عطر بهار
گاهی از من عاشقانه یاد کن
تو به یادم بوسه ای بر باد کن

+آری عشق من ،من با تو شکل گرفتم و تا قبل از اینکه با تو آشنا بشوم زندگی هیچ ارزشی برایم نداشت وهمانند مرده ای بودم متحرک وبی هدف و برای اینکه کسی نتواند متوجه این حالت من باشد طوری رفتار میکردم که قبطه میخوردند درونم خودم را میسوزاند و بیرونم دیگران را ،اما زمانی که تو را دیدم از همان لحظات اول یک نیرویی درمن بوجود آمد که تو این نیرو را در من پدید آوردی ،و در تمام طول زندگیم لحظات خوش و ناخوشی داشتم اما بهترین و زیبا ترین و شیرین ترین لحظات عمرم را با تو داشته و دارم و خواهم داشت .

+ اگر تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت
چشم براه تومی مونم با دلی پر از صداقت
اگر با اشکهای گرمم دل سنگ برام بسوزه
اگر جسم من بپوسه بعد دنیای دو روزه
اگر نقش قصه ها شی ، مه روی قله ها شی
بروی و از من جدا شی، اگر باشی یا نباشی
نه فقط عاشقت هستم مرهمی رو قلب خستم
این توئی که می پرستم سر سپرده تو هستم
اگر جای تو به این دل همه دنیا رو ببخشند
میگذرم از هر چه دارم اگر باشی عاشق من
اگر زنجیر به پاهام اگر قفل واگر صد بند
میرسم هر جا که هستی به تو و عشق تو سوگند
اگر باشی تاجی بر سر یا که ازذره ای کمتر
دل من داغ تو داره تا ابد تا روز آخر
نه فقط عاشقت هستم مرهمی رو قلب خستم
این توئی که میپرستم سر سپرده تو هستم
اگر با یک قلب تب دار بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم را ببرند تا چوبه دار
اگر زندگیم فنا بشه طعمه خشم خدا بشه
یا که در حسرت عشقت روحم از بدن جدا بشه
اگر قلبم و شکستی، رفتی و از من گسستی
مهربون یا خود پرستی هر چه هستی هر که هستی
نه فقط عاشقت هستم مرهمی رو قلب خستم
این توئی که می پرستم تو بتی من بت پرستم عشق من.