Sunday, June 05, 2005

شب به یا د ماندنی

در يکي از شبهاي سرد زمستان و پر از برف تولدي دوباره يافتم ، تولدي وصف ناپذير ، تولدي که با تمام ميلادها متفاوت هست و پر از احساس پاک و اين تولد مجدد مسير زندگي منو تغيير داد ، چون در اين شب زيبا و بياد ماندي به بهترين و عزيز ترين شخص زندگيم احساس دروني ام رو براش گفتم، که ديوانه وار دوستش دارم وعاشقش هستم ، عاشقانه با تمام وجودم مي پرستمش تا جون در اين جسم خاکي هست.
هنگاميکه مرا فرا ميخواني
هنگاميکه صدايت را مي شنوم
نفسي مي کشم
حس مي کنم ،زنده هستم
دوستت دارم عزيز م